امروز دو دل بودم که برم یا نه اما به خاطره تیکه های مینا هم که شده و خراب نشدن پیش هانیه سوییچو از پدر گرفتم... رفتم دنبال مینا و بعد دنبال هانیه بعد هم رفتیم میدان شاه........از اونجا دور زدیم و رفتیم جاهای دیگه........آخره خنده بودن این دوتا.....راستی قصد داشتم برم محل شیدا اینا ولی یه انرژی ای منو برگردوند.......
مینا : هانیه زیر بزن.....ملوانان......خلبانان.....
هانیه : زینب سلول هاش مرده......زینب الان زنده ای؟؟؟؟؟...تکون نده اون سلول های مردتو........
مینا : ما هر جا باید یه بت بزرگ داشته باشیم......اونجا مریم.....اینجا هم زینب بت بزرگمونه..... 
مینا : مهدی باکری ما خودمونو میسپریم به تو.....ما رو سالم برگردون......
هانیه و مینا کلا در نقش بوق بودن......آقا صبر کن....آقا نیا......آقا برو برو.......آقاااااااااااااا.....
تمام مسیرو من به اونا میگفتم دوستان آروم تر، اما وقتی آهنگ " تو عزیزه دلمی منصور" شروع شد اونا داشتن منو آروم میکردن و بابت سلامتیشون کلی نگران........
برگشتیم محل خودمون رفتیم بوستان تا هانیه یه سری به گروهشون بزنه...... بعد هانیه رو رسوندمو بعد مینا.......
از ساعت 11:30 تا ساعت 1:30 با هم بودیم.......
خیییییییییلی خوش گذشت......
نظرات شما عزیزان:
|